جدول جو
جدول جو

معنی هزینه شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

هزینه شمردن
(فُ گُ تَ)
هزینه حساب کردن. جزو خرج آوردن:
هزینه شمر سیم کز بهر لاف
به بیهوده بپراگند بر گزاف.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ کَ دَ)
خرج کردن. صرف کردن مال و پول و جز آن: سرت را برگیرم و همه گنج خانه تو بر آتش خانه هزینه کنم. (تاریخ بلعمی). عمر خواستۀ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی).
هزینه به اندازۀ گنج کن
دل از بیشی گنج بی رنج کن.
فردوسی.
هزینه چنان کن که بایدت کرد
نباید فشاند و نباید فشرد.
فردوسی.
کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی
تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان.
فرخی.
بفزاید اگر هزینه کنیش
با تو آید به روم و هند و حجاز.
ناصرخسرو.
تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
ناورم رخنه در خزینۀ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
رجوع به هزینه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ وَ دَ)
صرف شدن. خرج شدن:
زخمی رسید بر دل خاقانی
کاوقات او هزینۀ مرهم شد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزینه کردن
تصویر هزینه کردن
صرف کردن مال و پول و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار